دوست
گاهي انقده دوست دور خودمون جمع مي كنيم كه فراموش مي كنيم چند تا دوست داريم. انقده تعدادشون زياده كه نميدوني چند تا هستن، اگر هم بخواي بشماري شون ممكنه چندتاشونو جا بندازي. اما هيچوقت فكر نكرديم كه اين همه دوست كه دور ما هستن و با وجود فراموش كاري هاي ما از وجود اونا، چرا باز هم دور ما مي پلكن؟!... چه منافعي در اين دوستي به اونا ميرسه؟!... چرا اين همه آدم دور ما هستن؟!... آيا خودمون رو مي خوان يا پولمونو؟!... وجود خودمون براشون عزيزه يا وجود ماشينمون كه اونا رو برسونيم خونه؟!...
گاهي همين دوستاي بسيار زياد كه هيچوقت فكر نكرديم چرا دورمون جمع شدن، آنچنان باعث ناراحتي ما ميشن كه آدم به اين نتيجه ميرسه:«بهترين دوست من مادرمه». آيا مقصر ما هستيم يا اونا كه اينطور باعث رنجش شدن؟!...
دوستي يه رابطه دو طرفه است. اگه يه روزي، يه دوستي كه ما گاهي وجود اونو فراموش مي كنيم باعث رنجش ما شد، مسلما خود ما هم مقصريم.
آخه يه نفر مگه چند تا دوست مي خواد؟!... تو ترجيح ميدي هزار تا دوست داشته باشي و اسم اونا رو فراموش كني يا دوست داري چند تا دوست انگشت شمار داشته باشي و تو غم و شادي هم شريك باشيد؟!...