امروز صبح مامانمو بغل کردم بوسیدمش یه بغل زیاد با فشار دلم میخواست اونقدر فشارش بدم که حل شه بره تو دلم قایمش کنم اونقدر ازش انرژی گرفتم که حد نداره مادرا یه بوی مخصوصی دارن بوی پاکی بوی آرامش ...با ولع بوی مامانمو قورت دادم ...شایدم دلم می خواست بدون این که چیزی بگم بدونه که حالم خوبه و ... خوشه :)

یادم باشه واسه هیچی محدوده و فاکتور نذارم ...صرفن تحصیلات نمی تونه ضمانت شعور و معرفت و فرهنگ بشه ...در ضمن خندمم می گیره ...نه باید به من اینجوری حالی می شد والا من خر تر از اونم که به این راحتیا از موضعم پایین بیام ......

وای دیشب چه شبی بود..کلی حالیدم..با ۲تا آبجیامو ۲تا دوستان فک کنم حول و حوش ساعت ۱ نصف شب رفتیم طرفای طزرجونو اینا(ده های حومه ی یزد...چه کرده..)..با چه ترس و لرزی شوت بازی در میووردیم..خداییش کله شقیما...خلاصه از فرط بیکاری که دیگه مونده بودیم از چه طریقی بنزین بسوزونیم...برگشتیم توی خونه...وای چه شبی بود..توی راه چه مسخره بازیهایی که در نیووردیم....خدایا خوشیه جوونا رو ازشون نگیر..الهی آمین...(دعا رو داشتی../؟)

تا حالا شده دلت یه کشیده آبدار بخواد تا از خواب بیدار شی و برق از سه فازت بپره؟
یا این که تا حالا شده هوس یه تیپا کنی همچین که پرت شی اونور دنیا و گوشات صدا بده ؟

من الان شدیدن هوس کردم